بارالاها ! شعفم را به تو ابراز کنم
|
|
روز خود با مدد نام تو آغاز کنم
|
در کلاس از هيجان ميل به پرواز کنم
|
|
عقدة دل به لسان عربی باز کنم
|
به زبان عربی بر همگان ناز کنم
|
در زبان سخت به تغيير می انديشم و بس
|
|
راز تغيير جهان نيک نداند همه کس
|
گذر عمر ببين و بشنو بانگ جرس
|
|
اين چنين من سخن از فقه زبان ساز کنم
|
به زبان عربی بر همگان ناز کنم
|
درس صرف است که شش صيغه مغايب باشد
|
|
بعد از آن نوبت شش صيغه مخاطب باشد
|
دو عدد هم متکلّم که مرتّب باشد
|
|
چارده صيغه ز هر فعل من افراز کنم
|
به زبان عربی بر همگان ناز کنم
|
درس نحو است: ز هر جزء به کل بايد رفت
|
|
جای يک گل طرف دسته گل بايد رفت
|
بين الفاظ پلی هست ز پل بايد رفت
|
|
مبتدا را به پلی با خبر انباز کنم
|
به زبان عربی بر همگان ناز کنم
|
عشق من ليک همين درس بلاغت باشد
|
|
چون قوام سخن حق به فصاحت باشد
|
بی بلاغت ثمر کار ندامت باشد
|
|
با بلاغت سخن آرسته به ايجاز کنم
|
به زبان عربی بر همگان ناز کنم
|
درس تاريخ ادب می کندت شاپره ای
|
|
تا رسی در دل تاريخ به يک پنجره ای
|
بشنوی شعر و غزل هر نفس از حنجره ای
|
|
درس تاريخ خوش است از چه من اعراض کنم؟
|
به زبان عربی بر همگان ناز کنم
|
در کلاس ادب جاهليان از همه رنگ
|
|
خوانده ام اين همه اشعار به ظاهر چه قشنگ!
|
عجبا! شعر قشنگ است و مضامين چه جفنگ!
|
|
بايد اين قاعده را نيک برانداز کنم
|
به زبان عربی بر همگان ناز کنم
|
نقد و تحليل متون به چه صفايي دارد!
|
|
خاصه اين شعر عجب شور و نوايي دارد!
|
شعر نغز طرب آميز بهايي دارد!
|
|
گه ورا زمزمه گه نيز خود آواز کنم
|
به زبان عربی بر همگان ناز کنم
|
شعر را نيک بسنجم به قوانين عروض
|
|
می کنم زمزمه آن را به ظرافت شب و روز
|
چه کنم؟ قافيه بيت خراب است هنوز
|
|
من چه با قافيه سرکش لجباز کنم؟
|
به زبان عربی بر همگان ناز کنم
|
بهره ای برده عرب از ادب عرفانی
|
|
مانده از شيخ بهايی غزلی نورانی
|
چون شوم غرق به خمريّه فارض آنی
|
|
ياد اشعار خوش حافظ شيراز کنم
|
به زبان عربی بر همگان ناز کنم
|
درس بلدان عرب قصّة شام است و يمن
|
|
قصّة داعش و القاعده در شهر عدن
|
از کويت و حلب و فاس شوم گرم سخن
|
|
يادی از تونس و بيروتِ خبرساز کنم
|
به زبان عربی بر همگان ناز کنم
|
بايدم چار مهارت به زبان آموزی
|
|
که شوم شهره اين رشته در آخر روزی
|
چاره ای نيست از اين خود زنی و خود سوزی
|
|
لاجَرَم کار همان هندی مرتاض کنم
|
به زبان عربی بر همگان ناز کنم
|
باز خوب است شدم با عربی مست و ملنگ
|
|
نشدم ملعبه رشته ای از شهر فرنگ
|
مخ من هم نشد از فيس و ادا يکسره هنگ
|
|
بايد اين فيس و ادا از سرِ خود باز کنم
|
به زبان عربی بر همگان ناز کنم
|
|
من نگويم عربی تاج سرِ انسان است
|
|
شايد اين لاف جوانی است کز آبادان است
|
بلکه گويم عربی عزّت خوزستان است
|
|
يک سلام از سرِ اخلاص به اهواز کنم
|
به زبان عربی بر همگان ناز کنم
|
عزّت رشته ما در گرو اسلام است
|
|
همه از پرتوِ آن رهبر خوش فرجام است
|
با خمينی است که اين کشور ما خوش نام است
|
|
يادی از هيبت آن سروِ سرافراز کنم
|
به زبان عربی بر همگان ناز کنم
|
گرچه مانده است از آن شور جوانی حالی
|
|
آخر برج نگشته شده جيبم خالی
|
نيمة دوّم برج است زهی خوشحالی!
|
|
چيزی از دخل نمانَد که پس انداز کنم
|
به زبان عربی بر همگان ناز کنم
|
با زبان عربی حافظ قرآنم من
|
|
حامی عترت خورشيد درخشانم من
|
مثل خاقانی از اين نور فروزانم من
|
|
شاعر انجمنم اين لقب احراز کنم
|
به زبان عربی بر همگان ناز کنم
|