ديری است زمان همره بيداد زمين است
|
|
هرگوشه اين خاک رخی زار و غمين است
|
هر خطّه سری کوفته بر سنگ مصيبت
|
|
هر نقطه دلی خسته و خونبار و حزين است
|
در قدس شکستند ددان بال کبوتر
|
|
هم شاخه زيتون که بَرِ ملک برين است
|
معراجگه فخر جهان بيت مقدّس
|
|
با غارت و کشتار شب و روز عجين است
|
تيری که شکافد شکم مادر مفلوک
|
|
چاووشگر قتل وی و سقط جنين است
|
سربی که خورد بر پسری در دل باباش
|
|
اهدايي ناقابل صهيون لعين است
|
لبنان و عراق و يمن و شام چنين شوم
|
|
هر دم تله ای در وسط کوچه کمين است
|
اجساد عزيزان خدا در حرم امن
|
|
اطراف مِنا بی کفن و غسل دفين است
|
گفتيم: چرا اين همه ظلم؟ اين همه بيداد؟
|
|
گفتند: بخواهيد و نخواهيد همين است
|
اين سکّه ولی دارد يک روی دگر نيز
|
|
اين قاعده در مذهب ما رکن رکين است
|
در قلب همين صحنه خونبار پر آشوب
|
|
اين پرده نمايشگر صد نقش ثمين است
|
در لشکر جان برکف مهدی چقدَر اسب
|
|
در ميمنه و ميسره آماده زين است
|
دل های مهيّا به دفاع حرم دوست
|
|
با عشق خدا و مدد يار عجين است
|
آماده فرمان همه در پشت جلودار
|
|
اين رهبر فرزانه که احياگر دين است
|
زين داغ شده داغ دل دشمن غدّار
|
|
ايران سرافراز چرا حصن حصين است؟
|
بيچاره نداند که در اين وادی ايمن
|
|
حرزی است از ايمان که همان حبل متين است
|
دشمن به تقلّا است که خاموش نمايد
|
|
نوری که برافروخته از دين مبين است
|
گفتند: نياييد که مرگ است فرارو
|
|
ای قدس! می آييم که فرمان همه اين است
|
گفتيم که: اين نيست فقط قصّه امروز
|
|
تا بوده چنين بوده و تا هست چنين است
|
گفتند: چرا اين همه داد؟ اين همه فرياد؟
|
|
گفتيم: بخواهيد و نخواهيد همين است
|
خاقانی از اين شعله ـ خدا را ـ قبسی گير
|
|
اين عشق تو را توشه فردای پسين است
|